پايه هاي رشد رواني و رفتار اجتماعي كودكان و احساس ايمني و ارضاي عاطفي آنان در سالهاي نخستين كودكي پايه ريزي مي گردد ؛ زيرا گرمي ؛ محبت و صميميت موجود در محيط خانواده در تقويت حس اعتماد به نفس و پرورش قواي مثبت و سازنده كودكان و نوجوانان بسيار حائز اهميت است .
در يك خانواده عادي ؛ والدين ضمن همبستگي و احترام متقابل نسبت به يكديگر در برخورد با فرزندان ؛ روشي يكسان؛ هماهنگ و خوب در پيش مي گيرند و در نتيجه ؛ فرزندان احساس مي كنند كه رابطه والدين با يكديگر و با آنان ؛ صميمي و ناگسستني است . زيرا كودك و نوجوان بايد والدين خود را منبع شادي ؛ ايمني و ارضاي خاطر جسمي و رواني دانسته و آنان را پناهگاه خويش بدانند . ضمنا ً آنان بايد اطمينان خاطر داشته باشند كه والدين نيز يكديگر را دوست مي دارند . البته منظور اين است كه والدين سعي كنند اختلافات خود را دور از چشم فرزندان حل و فصل نمايند و مشاجره و دعوا در حضور فرزندان نداشته باشند . زيرا احساس ايمني و امنيت خاطر آنان متزلزل مي گردد .
عدم توجه والدين به سالم سازي محيط رواني وعاطفي كودكان و نوجوانان و فقدان روابط مناسب در بيشتر موارد ؛ آنان را با كمبود هاي عاطفي و مشكلات رواني گوناگون رو به رو مي سازد و احتمال اينكه در آينده فرزندان به اختلالات رفتاري و رواني دچار شوند زياد خواهد بود .
نقش مادر بيش از ديگران است زيرا در طول مدت زندگي جنيني ؛ روحيه و حالات عاطفي مادر ؛ سلامت يا بيماري او ؛ تغذيه و رعايت اصول بهداشتي و ايمني همچنين ساختمان فيزيكي و طبيعي رحم بر ساختار جسمي و رواني كودك تأثيري اساسي دارد .
پدر چون در حكم پناهگاه و تأمين كننده امنيت براي اعضاي خانواده مي باشد نقشش در تأمين بهداشت رواني فرزندش بويژه در دوران خردسالي حائز اهميت است .
به طور كلي اصولي كه بايد پدر و مادر ؛ به عنوان والدين كودك و نوجوان ؛ هميشه در نظر داشته باشند عبارتند از :
1) بي توجهي والدين :
از خود راندن و بي توجهي ؛ در سنين اوليه زندگي ؛ كودك را از داشتن عواطف انساني ( كه اساس سلامت فكر است ) باز مي دارد ودر نتيجه امكان ابتلاء به اختلالات رفتاري را افزايش مي دهد .
كودك يا نوجوان به هيچ وجه نبايد احساس كند كه چون قادر نيست مطابق ميل پدر و مادر رفتار كند ؛ او را دوست نخواهند داشت ، بلكه بايد اطمينان خاطر داشته باشد كه والدينش با صميميت و دلسوزي قصد كمك به او را دارند و او را همانطور كه هست پذيرا مي گردند، زيرا اين طرز رفتار و برخورد در تقويت حس اعتماد به نفس بسيار حائز اهميت است .
لذا روابط والدين با فرزندان بايد بر مبناي احترام متقابل و درك و پذيرش همراه با گرمي و محبت و صميميت پايه گذاري گردد تا فرزندان افرادي سالم ، خلاق و متكي به نفس پرورش يابند .
2) توجه بيش از حد نسبت به كودك و نوجوان :
توجه بيش از حد به فرزند باعث مي شود كه او سالهاي متمادي در حالت كودكي و نابالغي مي ماند ، لذا با رفتار و عادات غير معمول و كودكانه بزرگ خواهد شد و احتمالاً به بلوغ كامل اجتماعي نخواهد رسيد ، زيرا حمايت و محافظت بيش از حد مانع از آن خواهد شد كه كودك به طور طبيعي به دنياي پيرامون خود آگاهي يابد و آن را عملاً لمس كند ودر نتيجه كفايت رواني و اعتماد به نفس لازم را نخواهد آورد .
3) خانواده گسسته :
معمولاً فرزندان به مسأله مرگ پدر و مادر زودتر از جدايي وطلاق آنان عادت مي كنند ، زيرا قسمت اعظم احساس ايمني كودك بستگي به اين دارد كه پدر ومادرش يكديگر را دوست بدارند . در حالي كه طلاق يا جدايي اين احساس را از بين مي برد و ممكن است احساس حقارت و خود كم بيني ، نا امني و اضطراب جايگزين آن گردد. به خصوص اگر طلاق در سالهاي اوليهزندگي كودك صورت گيرد ، تأثير سوء آن بيشتر از مرگ يكي از والدين خواهد بود
4) اختلافات خانوادگي :
بحث و جدال دائمي و مستمر والدين ، اضطرابي آزاردهنده و ترسي شديد در كودكان و نوجوانان ايجاد خواهد كرد كه احساس حقارت و ناامني شديد به دنبال خواهد داشت . اگر ميان والدين دشمني آشكار وجود داشته باشد ، كودك ونوجوان دچار تعارض و كشمكش رواني مي گردد كه اثرات عميق و گاه جبران ناپذيري بر شخصيت آنها مي گذارد ، به طوري كه فرزند نمي داند ، حق را به جانب كدام طرف بدهد ، زيرا اگراز يكي از والدين جانبداري كند ممكن است تنفر و خشم ديگري را به خود برانگيزد .
تهیه و تائید توسط:مهسا بیگلری _آموزگار پایه پنجم